بلاگ

آيا تنهايي بد است؟ چرا از تنهايي مي ترسيم؟

داشتم كتاب اوصاف پارسايان رو مي خوندم. نوشته : انسان فاعل علمي است. يعني كارهايش را بر مبناي ادراكاتش انجام مي دهد. وقتي تصميم به كاري مي گيرد تصميم اش مسبوق به آگاهي ها و شناختهاي پيشين اوست. شما وقتي مي خواهيد به ساختماني وارد شويد ، اگر گمان كنيد زمينش را از شيشه ساخته اند طوري وارد مي شويد و اگر فكر كنيد از سنگ و آجر است طوري ديگر. و همينطور نحوه مواجهه ما با تنهايي هم به همين شكل است. در بسياري از  موارد واقعيت بيروني اشكال ندارد. اشكال از طرز برداشت ما از واقعيت بيروني است. انسانها معمولا در مقام شناخت و در مقام عمل كمترين التفاتي به اعوجاجات دروني خويش ندارند و گمان مي كنند كه در اين دو مقام هر كژي و كاستي و نقصاني هست همه مربوط به عالم بيرون است. در حالي كه اگر تصوير و برداشت انسان از خودش معوج باشد، هم در مقام داوري و هم در مقام عمل به اعوجاجات عديده مبتلا خواهد شد. بنابر اين براي اينكه انسان حياتي سالم و انديشه و عملي به دور از اعوجاج و و كاستي داشته باشد ، اولين قدم راست كردن خود و استقامت بخشيدن به نفس معوج خويش است. مبارزه با نفس براي بيرون راندن بيگانه و به استقامت آوردن خويش.مبارزه با نفس يعني تصحيح تصوير خويشتن از خويشتن و به نبال آن تصحيح اعمالي كه از اين سرچشمه بر مي خيزد.مبارزه با نفس يعني تصحيح مناسبات خويشتن با جهان.در اين مبارزه آدمي با خودش نمي جنگد بلكه با بيگانه اي مي جنگد كه در درون او نشسته است و رنگ خود به خود زده است…….. غلبه خشم و شهوت غلبه بيگانه اي است بر آدمي. پس تعارض در درون علامت نفوذ بيگانه است.

(اوصاف ارسايان، تخيص از 259 تا 262).

اشتراک گذاری:

دیدگاهتان را بنویسید