بلاگ

آيا خانه داري يك شغل است (دفاعيه اي براي تمام زنان …

تا آنجا كه به ياد دارم شغل را به فعاليت درآمدزا تعريف كرده اند. يا لااقل فعاليت داشتن و درآمد زا بودن دو عنصر لاينفك تعريف شغل هستند. يعني اگر كسي فعاليت بدون درآمد داشته باشد شاغل شمرده نمي شود (مثل دانش آموزان و دانشجويان) و اگر كسي درآمدي بدون فعاليت داشته باشد شاغل محسوب نمي شود (مثل كسي كه از سود حساب پس انداز خود را ماهانه دريافت مي كند). اگر چه اين تعريف قراردادي است و با ان صحت و سقم يك امر معلو نمي شود و صرفا براي تسهيل ارتباطات علمي وضع شده است اما احساس مي كنم بيشتر صبغه مردانه دارد و مشمول فعاليت زنان خانه دار نمي شود. زيرا فعاليت اين نصفه مهم جهان بطرز محسوسي هزينه هاي زندگي را كاهش داده و به بيان ديگر همانند درآمد بيشتر موجب بهبود كيفيت زندگي مي شود. براي اينكه ملموس تر شود فرض كنيد (و درصورت صلاحديد واقعا امتحان كنيد)‚ كه خانم خانه دار فقط يك شبانه روز هيچ كاري انجام ندهد و قرار باشد همه كارهاي او توسط يك فرد بيروني انجام شود. فكر مي كنيد حق الزحمه فرد مورد نظر چقدر خواهد بود؟ خب مبلغ مزبور را در عدد 30 ضرب كنيد تا معادل ريالي زحمات آنها (ميزان صرفه جويي در هزينه هاي ماهانه خانواده تان) بدست آيد.
من تا قبلا از نوشتن اين مطلب هميشه دلم مي خواست يكجوري از شغل شمرده شدن خانه داري دفاع كنم ولي حالا يك نظر ديگه دارم. واقعيت اين است كه تلاش من و خيلي ها براي اثبات اين مدعا تلاشي است براي جلب توجه و احترام جامعه به اين شغل. ولي براي اثبات ارزشمندي يك موضوع چرا بايد به ابزار درآمد و اقتصاد متوسل شويم. با اينكار صورت مساله عوض نمي شود. چند نفر باور مي كنند كه با تغيير تعريف شغل و يا شغل محسوب شدن خانه داري احترام و توجه بيشتري به اين فعاليت جلب خواهد شد. من كه اميد خيلي كمي به اين امر دارم. اساسا معتقدم جامعه اي كه در آن از سه ارزش محوري ثروت ‚ قدرت و احترام ‚ ارزش احترام حالت تبعي پيدا كند و انسانها في النفسه محترم نباشند بلكه بخاطر ثروت و قدرتشان محترم باشند يك جامعه بيمار است. ما بايد به دانش آموزان ‚ دانشجويان‚ همسايگان‚ همكاران‚ و از همه مهمتر فرزندان مان ياد بدهيم كه زنان خانه دار مثل هر انسان ديگري كه حضور مفيدي در جامعه انجام مي دهند مهم و محترم هستند. شايد در درجه اول اين خود زنان خانه دار هستند كه بايد خودپنداره و نيز تصوير اجتماعي از خود را تغيير دهند. باور كنيد ما به يك انقلاب اجتماعي نيازمندتريم تا سياسي. چشمها را بايد شست. جور ديگر بايد ديد.

اشتراک گذاری:

دیدگاهتان را بنویسید