از آدم تا آدمک
بابا من مريم رو ترك كردم. ديشب بدون مريم خوابيدم. اين جمله رو ديروز صبح دخترم گفت. مريم عضو پنجم خانواده ماست. دو سال دارد. سوقات كيش يكي از همسايه هاست. اوايل حكم يك عروسك رو داشت مثل همه عروسك ها. ولي كم كم داراي هويت شد. گاهي وقتها با يه موبند يا روسري كوچولو يا كلاه گيس يا بليز شلوار مريم رو غافلگير مي كرديم. اين غافلگيري رو مي شد در چهره اعضاي خانواده و حتي بعضي دوستان خانوادگي نزديك و حتي فروشندگان (متوجه قصد خريد ما مي شدند) ديد. من حتي گاهي توي مسافرت به تنهايي مريم فكر مي كردم. به چشمهاي هميشه بازش. حتي يه روز از اينكه اشتباها دستش زير پام موند احساس گناه كردم. شايد اين حرفها براي شما خيلي خنده دار و رمانتيك به نظر برسد. ولي يك كسي در درون من زندگي مي كند كه نسبت به اينجور چيزها حساس هست. و فكرش را بكنيد كه او وقتي شاهد فجايع انساني كه 24 ساعته در تلويزيون ما پخش مي شود باشد چه حالي به اش دست مي دهد. داشتم به ترك عادت دخترم نسبت به مريم فكر مي كردم. دلم ميخواهد قبل از اينكه همه چنين احساسي نسبت به او پيدا كنيم و خداي نكرده از چشممان بيفتد و در گوشه اي از كمد زنداني بشود عروسش بكنيم. شايد كم كم وقتش رسيده مستقل بشود.
انسانها در طيفي از آدم تا آدمك قرار دارند. آدمكها شبيه ماشين هاي اسباب بازي هستند و مثل همانها انواع مختلف دارند. بعضي ها خيلي ظريف و نازك نارنجي هستند. تا به شان دست مي زني خراب مي شوند. فقط جنبه تزئيني دارند و به درد دكوراسيون مي خورند. دسته اي ديگر از اين آدمكها ماشين شارژي هستند. اگر شارژشان تمام شود از جايشان جنب نمي خورند. بعضي هايشان از ماشين هاي عقب كش هستند. يعني تا كسي آنها به عقب هل ندهند جلو نمي روند. و بعضي هايشان قدرتي. با كوچكترين هل دادني هر فراز و نشيبي را طي مي كنند. تعدادي ديگر هم اگر در يك سطح شيب دار قرار بگيرند راه مي افتند. جلو يا عق رفتن شان هيچ فرقي ندارد. مسير به آنها مي گويد كه كجا بايد بروند. يه عده شون هم كنترل دار هستند. يكي بايد آنها را از دور هدايت كند. فرق اينها با ماشين شارژي ها اينه كه علاوه بر خودشان بايد كسي كه ريموت كنترل در دست دارد نيز شارژ باشد. دشارژ بودن يكي از اين دوتا كافي است كه حركتي حاصل نشود. اوج آدمك بودن يعني همين يكي آخري.
و اما آدمها. آنها يك شبه آدم نشدند. دوره اي طولاني از آدمك تا آدم شدن را طي كرده اند. شايد نقطه شروع تحول آدمك به آدمي آن زمان و مكاني باشد كه حالت اتوشارژر شدن به او دست داد. در اين حالت مي تواند از منابع تغذيه مختلفي براي شارژ شدن استفاده نمايد. ميزان آدم بودن او بستگي به تنوع منابع و قدرت انتخاب او در برابر آنها دارد. آدمها به ميزان چند زيست بودن شان (در مقايسه با تك زيست يا دو زيست بودن) آدمند. اوج آدم بودن آدمي در اين است كه علاوه بر اينكه همه چيز برايش حكم شارژر داشته باشد خودش براي ديگران شارژر باشد ولي نه شارژري كه شيفته وابسته كردن ديگران به خود باشد. شارژري كه به ديگران كمك كند اتوشارژر بشوند. در اين فرآيند لذت بسيار بسيار بسيار عجيبي وجود دارد. مثل طعم ميوه نخورده است كه بزاق آدمي در برابرش گيج مي شود.
دیدگاهتان را بنویسید