اگزیستانسیالیسم- بخش دوم
در ادامه گزاره های مورد اتفاق اگزیستانسیالیستها به درون ماندگاری، آزادی و گزاف بودن جهان می پردازیم:
2- درون ماندگاری
دومین اصلی که اگزیستانسیالیستها بر روی آن وفاق دارند درون ماندگاری است. اگزیستانسیالیستها به تبع فنومنولوژیستها اعتقاد دارند کل حالات نفسانی ما به فنومن ها تعلق می گیرد نه نومنها، یعنی به نمود واقعیتها تعلق می گیرد نه خود واقعیت. هم شناخت ما به فنومن ها تعلق می گیرد و هم اراده ما و هم احساسات ما. همه چیز بستگی به این دارد که چگونه به نظر ما بیاید و به این اعتبار می توان گفت انسان همیشه در درون خودش ماندگار است.
3- آزادی
سومین اصل مورد اتفاق اگزیستانسیالیستها، آزادی است. اگزیستاسیالیستها در باب آزادی به سه گزاره اعتقاد دارند.
الف-انسان همیشه در حال انتخاب است. در هیچ لحظه ای از گزینش و انتخاب گریزی ندارد. هر فعلی انتخاب است و هر انتخابی فعل است. علت اینکه ما سکوت و بی تحرکی و کلا ترک فعل را انتخاب و فعل تلقی نمی کنیم نگاه وجود و عدمی ماست.
ب- نتخابها و افعال ما وجه عقلانی ندارند. همانند کشف زیبایی و گرایش به سمت آن. لذا هر دلیلی هم که اقامه کنیم می بینیم به انتخاب دیگری وابسته است. این گرایش با علم شهودی درک می شود. علم شهودی علم بدون مفهوم است. آنها به تبع فروید اعتقاد دارند قلمرو روح آدمی مساوی با قلمرو آگاهی نیست. بلکه فراتر از آن است. روان آدمی دو بخش دارد خودآگاه (هشیار) و ناخودآگاه (ناهوشیار). بسیاری از انگیزه های نفسانی ما چنان هستند که در بخش ناخودآگاه قرار گرفته اند. ما دلیل بسیاری از رفتارهای خود را نمی دانیم. این اعتقاد ریشه در نظریات نیچه هم دارد. نیچه هم اعتقاد دارد ما همیشه بی طرفانه با واقعیتها روبرو نمی شویم. بلکه با توجه به تعصبات و پیشداوریهای خود در برابر واقعیات دست به حذف و اضافه می زنیم. به واقعیتهایی بها می دهیم که خواسته های عمیق روحی ما را برآورده می سازند. از نظر نیچه دلیل اینکه درصد اقناع یک برهان در افراد مختلف متفاوت است همین است.
ج-رفتارها و گزینش های ما تابع علیت نیست. علیت در اینجا به معنای رابطه کلی و ضروری بین علت و معلول است چنانکه با هست شدن علت، معلول هم واجد هستی شود و با نبود آن، معلول هم از هستی ساقط شود. اگزیستانسیالیستها اعتقاد دارند جهان روح انسانی(عوالم نفسانی)، جهان آزادی است و قبول اصل علیت در جهان روح
انسانی با قبول اصل اختیار منافات دارد. با اینحال در زندگی عادی، کم کم گزینش جای
خودش را به عادت می دهد و ما آگاهانه چیزی را نمی گزینیم. اگر گزینشی واقعا وجود
داشته باشد که از همه نرم ها و عادتها و ناهنجاریهای اجتماعی بیرون باشد و هیچگونه چیز مانوس و معتادی در آن نباشد، اینجاست که آزادی معنا پیدا می کند. ناگفته نماند عده ای از اگزیستانسیابیستها اعتقاد دارند در جهان غیرروح (جهان ضرورت) اصل علیت و در نتیجه جبر برقرار است.
4- گزاف بودن جهان
چهارمین اصل اعتقاد به گزاف بودن جهان است. گزاف بودن جهان یعنی اینکه نتوانیم به این دوسوال پاسخ دهیم چرا جهان هست؟ چرا جهان اینگونه هست نه به گونه دیگری؟ گزاف بودن یعنی بی پاسخ بودن این دو سوال. بی جواب بودن این دو سوال چیزی در آدمی ایجاد می کند که دلهره وجود نام دارد. چون هر لحظه انتظار می رود جهان اینگونه که هست نباشد یا اساسا نباشد و به تبع آن تو هم باشی.
گزاف بودن جهان با بی معنا بودن جهان فرق دارد. بی معنا بودن حهان به این معناست که در جهان ارزشی وجود ندارد مثلا راستی وافعا ته خوب است نه بد. دروغ واقعا نه خوب است نه بد. اگر می خواهی جهان برایت ارزشمند باشد، یک سری ارزشها را نصب العین خود قرار بده و خودت به جهان معنا ببخش. ولی این به این معنا نیست که اولا چیزهایی که او واقعا فرض کرده است دارای ارزش نفس الامری و واقعی هستند و دوم اینکه از این ارزشگذاری بر نمی آید که او شما را هم بتواند دارای همین نظام ارزشی کند و اثبات کند که نظام ارزشی او درست است. بنابر این ارزشها دارای معانی مطلق و ثابتی نیستند و امور نسبی هستند و به میزان مزاحمت یا امداد اهداف من مورد توجه قرار می گیرند.
دیدگاهتان را بنویسید