خودآگاهی
امروز صبح پای کوه یه خانومی با من احوالپرسی کرد و گفت من مادر مسعود(نام مستعار) هستم شاگرد دو سال پیش شما. اولین خبری که از مسعود به من داد این بود که ازدواج کرده! پرسیدم زود نبود؟ جواب داد چراااا ولی هر کاری کردیم حالیش بکنیم نتونستیم اما تازگیا اومده گفته مامان شما حق داشتین!
تو مسیر کوه ذهنم درگیر همین شاگردم شد. از اون شاگردای زرنگ و درسخون. ولی از نوع سختکوش با حافظه خیلی قوی. از اونایی بود که محال بود تو دوره دانش آموزی مستقیم به چشم یه دختر نگاه کرده باشه. عمیقا و شهودی می شناختمش. ذره ای از لطافت توی کلام و نگاهش حس نمی کردم. تمام نیازهای سرکوب شده اش توی درس و موفقیت تحصیلی تصعید شده بود.
برگشتنی یه بار دیگه دیدمش. به اش گفتم یادت باشه توی تحلیلت سهمی هم برای خودت و همسرت و معلمها و جامعه باز بذاری پرسید چطور مگه؟ شما اگه پسرتون رو از کودکی با طبیعت و هنر آشنا می کردید و تمام دنیای اون رو به درس و کنکور محدود نمی کردید شاید مسحور جاذبه ناگهانی و سرشار از انرژی جنس مخالف در اولین مواجهه اش نمی شد. ما نه تنها نتوانستیم بچههای شما را از تک بعدی بودن نجات بدهیم بلکه مشکلشون رو تشدید کردیم و جامعه هم با تفکیک جنسیتی فزاینده به طرز بیمارگونهای شاخکهای حسی این طفلکها را مختل کرد.
ارتباط انسانی با جنس مخالف یک ضرورت انکار ناپذیره. این ارتباط در کوتاه مدت حتما آسیبهایی داره. ولی شناختی که از این طریق حاصل میشه در درازمدت پیامدهای مثبت بسیار زیادی خواهد داشت که کمترین آن اصلاح خودآگاهی دو جنس است.
اگر دیگران همچون آینه ای هستند که ما خود را در آنها می بینیم و می شناسیم، در جامعه ای که بین دختران و پسرانش دیوار بلندی از محدودیت ارتباطی وجود دارد بعید است خودآگاهی از چنان رشدی برخوردار شود که به انتخاب صحیح بیانجامد.
دیدگاهتان را بنویسید