خوش شانسی
ساحل و دريا شب هنگام (مخصوصا شبهاي مهتابي) زيبايي و آرامش خاصي دارد. بارها شده بود كه خوابيدن كنار ساحل و با موسيقي امواج دريا را توي دلم گذرانده بودم و بچه ها هم پيشنهاد كرده بودند ولي اين كار هرگز ميسر نشد. چرا كه خانه ما در 10 كيلومتري ساحل قرار داشت و اين كار خلاف عرف ساحل نشينان بود كه آدم خانه ويلايي خودش را رها كند و بيايد روي شنهاي كنار ساحل چادر بزند. حتي اين دفعه كه درست در چند قدمي دريا ماشينم سيم كلاچ بريد و ديسك و صفجه كلاچ سوزوند باز اين رويا محقق نشد. با اين تفاوت كه الان سوار ماشيني مي شويم كه دو شبانه روز با موسيقي دريا در آرامش زندگي كرده است.
در اين مسافرت بسياري از دوستان نزديك از روي همدردي به ما گفتند كه چرا شما اين قدر بدشانسي مي آوريد. عيد كه آمديد دخترتان مريض شد و يك هفته درگير آن بوديد و حالا هم كه علاوه بر چهار پنج روز بي ماشيني كلي هزينه بايد تحمل كنيد. برنامه مسافرت تان به هم خورده است و علاوه بر همه آنها كي بورد موبايل تون قفل شده است . در نگاه اول حق با آنها بود. ظاهرا ما خيلي بدشانسي آورده بوديم. ولي نه حقيقت چيز ديگري بود. ما از وقتي كه صاحب ماشين شده ايم مسافرتهاي متعددي رفته ايم و از بين همه اين سفرها اين تنها سفري بود كه دچار مشكل شديم. نسبت اين دفعه بر همه دفعات پيشين عدد بسيار كوچكي خواهد شد كه نمي توان اسمش را بدشانسي گذاشت. در حقيقت ما آدم بسيار خوش شانسي بوديم كه اين همه دفعه به سفر رفتيم ولي تنها يك بار اين مشكل براي ما پيش آمد. اگر تعداد اعضاي خانواده چهار نفري ما را در 365 ضرب كنيد ما از عيد 84 تا عيد 85 حدود 1460 نفر روز زندگي كرده ايم كه تنها 6 روز آن را دخترم مريض و در بيمارستان بستري شد. كسر 6 بر روي 1460 هم عدد بسيار كوچكي خواهد شد كه نمي توان آن را حمل بر بدشانسي كرد. گوشي موبايل من هم در طي اين چند سال اولين باري است كه دچار مشكل شده است و من در تمامي اين مدت به غير از اين 10 روز از گوشي ام به نحو احسن استفاده كرده ام. بنابراين اگر قرار باشد آدمها رو به دو دسته خوش شانس و بد شانس تقسيم كنيم ما بسيار خوش شانس هستيم.
گاهي اوقات قضاوت در باره خوش شانسي و بدشانسي حاصل مقايسه وضعيت خود با ديگران است. مثلا وقتي ديگران خوشحال و خندان سوار بر ماشين خودشان بودند من بايد منتظر امداد خودرو مي ماندم يا همان وقتي كه مردم همراه با همسر و فرزندان در پارك سيزده بدر مي كردند ما بايد در راهرو بيمارستان منتظر نتيجه آزمايش فلان و بهمان مي بوديم و ………… . به نظر من اين زاويه ديد هم مشكل دارد. كسي كه از اين زاويه به خود و ديگران نگاه مي كند خيلي رنج مي برد. من معتقدم در اينجور مواقع ما فقط لحظه الان خودمان را با لحظه الان ديگران مقايسه مي كنيم و اين كار اشكال دارد. اگر قرار بر مقايسه وضعيت خود با ديگران باشد موضوع مقايسه نبايد برش كوچكي از زمان باشد. ما بايد طيف وسيعتري از زمان را مبناي مقايسه قرار بدهيم. به عنوان مثال شايد سيزده بدر ما به شادي سيزده بدر ديگران نگذشت ولي شاديهاي سال 84 ما كمتر از شاديهاي سال 84 ديگران نبود. اين درست است كه در هفته سوم شهريور ما بدون وسيله بوديم ولي در يك مقايسه طولاني تر همه آدمها طي دو سه سال ممكن است يك هفته ماشين شان خراب بشود و بدون وسيله بشوند. اين جوري زندگي زيباتر ديده مي شود.
با همه اين احوال من اعتقادي به شانس ندارم. وضعيت فعلي ما حاصل انديشه و احساس و عمل قبلي ماست. كسي كه وقايع ناگوار زندگي خود را به بدشانسي خود نسبت مي دهد در حقيقت مي خواهد سهم خود را از آن وقايع پنهان نگه دارد. اگر ما همان روز اول كه ماشين را از ايران خودرو تحويل گرفتيم مي برديم و به يك راننده ماهر و مكانيك باتجربه نشان مي داديم شايد اين مشكل پيش نمي آمد. اگر ما به نشانه هاي بيماري دقت مي كرديم حتما كار به بستري شدن نمي انجاميد. اگر كسي كه گوشي موبايل را مونتاژ مي كرد دقت بيشتري مي كرد كار به اينجا نمي كشيد و هزاران اگر ديگر. هميشه بايد به اگرهايي كه به خود ما بر مي گردد توجه بيشتري بكنيم. اين جوري تلخي زندگي كمتر مي شود.
راستي چند تا عكس جديد هم كه حاصل سفر به بيرجند و بعد شمال بود رو در فتوبلاگم گذاشته ام مي تونيد لذت ببريد.
دیدگاهتان را بنویسید