شما هم کمی تا قسمتی زن هستيد.
شما اگر بخواهيد خودتان را معرفي كنيد به كدام ويژگي تان اشاره مي كنيد؟ قد, وزن, رنگ مو, رنگ چشم, قدرت بدني, دور گردن,جنسيت , تحصيلات, درآمد, تقدي به عبادت,تعداد دوستان, نحوه گذران اوقات فراغت, و و و و هزاران چيز ديگه؟ كدوم يكي؟
مي دونم كه بستگي داره كه طرف كي باشه و شرايط زماني و مكاني چي باشه. ولي در هر صورت شما در بيان ويژگي هاي خود دو ملاك رو بطور ناخودآگاه درنظر خواهيد داشت. اول اجازه بدين دومي رو بگم. دومي اش آگاهي طرف مقابله. يعني شما معمولا به آن چيزهايي اشاره خواهيد كرد كه طرف مقابل در جريان نباشد و نداند. وگرنه وقتي او بداند شما وضع مالي تان فلان قدر است نيازي به گفتن احساس نخواهيد كرد. دومين نكته بر مي گردد به ارزشمندي ويژگي هايي كه قرار است مطرح كنيد. يعني شما ويژگيهاي مهم خودتان را در ابتدا مطرح خواهيد كرد و ويژگيهاي كم اهميت را يا اساسا مطرح نمي كنيد يا دير و به صورت بسيار گذرا به آنها اشاره ميكنيد. مثلا وقتي ابتدا به سراغ تحصيلات مي رويد در حقيقت آن چيزي كه براي شما خيلي مهم است را به زبان آورده ايد. يا وقتي قوميت يا مذهب خودتان را ابتدا مطرح مي كنيد هم همينطور.
اين نكته حتي در مورد كسي مي خواهد از ما چيزي بپرسد تا ما را بشناسد هم صادق است. او هم سوالاتي را خواهد پرسيد كه دال بر ارزشهاي او باشد يا از جواب آنها خبر نداشته باشد يا خبر قطعي ندارد. مثلا كسي كه سن شما را در ابتدا بپرسد با كسي كه تحصيلات شما را سوال كنيد از زير زمين تا آسمان با هم فرق دارند.
خب حالا بريم سر اصل مطلب. نه شما و نه ديگران هيچكدام وقتي كه خودشان را معرفي مي كنند جنسيت خودشان را معرفي نمي كنند. چرا؟ چون نيازي به معرفي نيست. سر و وضع ما گواهي مي دهد كه جنسيت ما چيست. راست مي گوييد من تا يكي دو سال پيش با شما موافق بودم ولي با روندي كه در پيش گرفته شده است در چند سال آينده شما لازم است حتما جنسيت خودتان را معرفي كنيد. چرا؟ اي بابا خب كمي به اطراف تان دقت كنيد. پسران گيسو كمند و ابرو باريكي كه در خيابان طنّازي مي كنند. دختراني كه موهايشان را پسرانه زده اند و شبيه پسرها لباس مي پوشند. خواهش مي كنم سوء تفاهم نشود. من در مقام مدح و ذمّ هيچكدام نيستم. فقط ميخواهم بگويم معرّهايي كه قبلا براي ما خيلي بديهي بود و بر اساس آنها پي به جنسيت طرف مي برديم كم كم دارد روايي خودش را از دست مي دهد.
نه باور كنيد اصل مطلب را هنوز نگفته ام. سر همين مساله جنسيت كلي حرف و حديث هست. ما معمولا وقتي به جنس خود يا ديگران اشاره مي كنيم در حقيقت به تفاوت فيزيولوژيك خود با جنس ديگر اشاره مي كنيم نه به تفاوتهاي ديگري كه مي تواند جنسيت ما را برساند. در انگليسي دو اصطلاح sex و gender داريم. آنها وقتي به sex كسي اشاره مي كنند منظورشان ويژگيهاي فيزيولوژيك طرفه. و وقتي در باره gender سوال مي كنند منظورشان خلقيات زنانه و مردانه است يا همان زنانگي و مردانگي. معرفهاي sex ربطي به تفاوت فرهنگي آدمها و حتي جوامع ندارد ولي اينكه زنانگي و مردانگي به چيست خيلي مرتبط با فرهنگ است (يه اتفاق جالب: يكي از همكاران من رفته بود بانك يه آقايي آمد جلو و تقاضا كرد كه خانوم مي شه يا آقايي بكنيد و اين فيش را براي من بنويسيد. اين همكار من هم كه حاضر جوابي اش حرف ندارد. بله خواهش مي كنم ولي من الان مي خوام خانمي بكنم و براي شما اين كار رو انجام بدم).
طبق اين ديدگاه ممكن است كسي به لحاظ فيزيولوژيك زن باشد ولي به لحاظ خصوصيات اجتماعي و فرهنگي و كلا شخصيتي زن نباشد. و همچنين بر عكس. خب حالا سوال اينه كه به نظر شما زنانگي و مردانگي چگونه تعريف مي شود. بر حسب چه ملاكهايي. زن ترين زنان و مرد ترين مردان چه ويژگيهايي دارند؟ نكند مي خواهيد بگوييد زنها با عاطفه هستند و مردان بي عاطفه. يا نه هر دو عاطفه دارند ولي معمولا زنها عواطف شان را بروز مي دهند و مردان نه. آنها اشك شان در مشك شان است واينها نه. آنها منظم هستند و اينها نه. اگر خوب دقت كنيد نمي توان مرز دقيقي را تعيين كرد كه اگر كسي x مقدار عاطفه يا بيشتر داشت زن و كسي كه از آن كمتر داشته باشد مرد است. شما هر ويژگي اجتماعي و فرهنگي ديگري را كه مثال بزنيد همين واقعيت در مورد آن جاري و ساري است. يعني تعيين مرز دقيق براي آنها مشكل خواهد بود. خب حالا چه نتيجه اي مي خواهم بگيرم؟ هيچي به نظر من همه آدمها كمي تا قسمتي زن هستند ( و نيز برعكس كمي تا قسمتي مرد) حتي شما. و به همين دليله كه مي خوام بدون توجه به تفاوتهاي فيزيولوژيك شماها با همديگه و با من, روز زن رو به همه شما تبريك بگم.
حق طلاق
در آخرين كامنت يادداشت قبلي ام يه آقاي 8-27 ساله از من سوال كرده كه دختر 20-19 ساله مورد علاقه اش عليرغم عشق و عاطفه زيادي كه با هم دارند ازش خواسته حق طلاق گرفتن داشته باشد و لابد اين امر در شرايط ضمن عقد هم قيد شود. نظر من رو هم خواسته اند. حقيقتش رو بخواهيد من مي خواهم به اين خانم تبريك بگم بخاطر هوش بالاشون. از شما هم مي خواهم قبول كنيد. شما اگه اين شرط رو قبول كنيد در موقعيت برابر با همديگر قرار ميگيريد. ضمن عرض پوزش از شما اجازه مي خواهم خيلي صريح حرف بزنم. همانطور كه شما هر لحظه اي كه دلتان بخواهد با هزار دوز و كلك مي توانيد ايشان را طلاق بدهيد او هم اين حق را داشته باشد كه موهايش مثل دندانهايش سفيد نشود. اينجوري يعني هر دو تا بايد تلاش كنند ديگري را براي خودشان نگه دارند. هر كس دير بجنبد ديگري رفته. من نه تنها پذيرش اين شرط را به شما توصيه مي كنم بلكه براي دخترم و نيز براي عروسم هم قبول خواهم كرد. البته با اين توضيح كه ديگه تن به مهريه آنچناني هم نخواهم داد. يك جلد كلام الله مجيد با يك شاخه گل و حداكثر چارده سكه طلا انشالله مبارك باشه. اگه غير از اين باشد كار و بارعدّه اي از اين اجناس لطيف سكّه خواهد شد عزيز.
شايد در مقام نقد گفته شود يك مرد مطلّقه با يك زن مطلّقه خيلي با هم فرق دارند. احتمال ازدواج مجدد براي زن بسيار كمتر از ازدواج مجدد مرد است. در پاسخ بايد بگويم اوّلا اگر ازدواج مخصوصا از نوع مجددش اينقدر براي كسي مهم است خب چه ضرورتي هست كه طلاق بگيرد. دوما اين مساله چه ربطي به مهريه دارد. من مطمئنم كه نمي خواهيد بگوييد مي شود با مهريه آنچناني يه شوهر بسيار بسيار خانم براي خودم بخرم؟؟؟؟؟؟؟؟ نه احتمالا منظورتان اين است كه امكانات لازم براي ادامه يك زندگي معمولي را در آينده داشته باشيد. خب من در مقابل مي پرسم شما در زمان ازدواج چه گلي به سر من زده ايد كه من به سر شما نزده ام تا قرار باشد من در مقابل آن حتي بعد از اينكه از من طلاق بگيريد مخارج تان را تامين كنم. شما بايد براي استقلال و امرار معاش خودتان فكر ديگري مي كرديد. لابد شما …………… و آونوقت من ……………. اي بابا اين جا كه دادگاه خانواده نيست. در پايان به اين همجنس عزيز توصيه مي كنم اگر دختر مورد علاقه شان در برابر اين پيشنهاد جديد مخالفت اطرافيان را بهانه كردند او هم از همين حربه استفاده كند.
دیدگاهتان را بنویسید