ياد مرگ
فرعون منشي انسان، قامتي بلند تر از خود را نمي پسندد هيچ مانعي را در برار خود نمي تابد و همه چيز را تابع و مغلوب خود مي خواهد. تنها حوادث خرد كننده و چاره ناپذير مي توانند فرعونيت او را بشكنند. ياد مرگ به رخ كشيدن حادثه اي است كه همواره بر آدمي غالب ئ فاتح است. از اين حيث ياد مرگ همانند ياد خداوند است. ياد خداوند نيز به ياد آوردن موجودي است كه بر او غلبه نمي توان كرد. به همين جهت ياد مرگ و ياد خداوند در معارف ديني همگام اند و تاثير واحدي دارند و ن تاثير ، القاي عجز به آدمي و در نتيجه فرو ريختن كبر و غرور فرعوني او است. ياد مرگ به منزله يك واقعيت آدمي را با اين جهان هماهنگ مي كند و به او مي آموزد كه خواستنهايش را با يك زندگي پايان پذير هماهنگ سازد نه با يك زندگي پايان ناپذير. بيشتر مردم چنان زيست مي كنند كه گويي مرگي به دنبال نيست و يا به گفته امام علي با امري يقيني چون مرگ چنان مواجه مي شوند كه گويي مشكوكترين امور است. چنين است كه فلسفه آموزش و پرورش معاصر در باره مهمترين حادثه زندگي به اندازه غريزه جنسي هم سخن نمي گويد. در حالي كه اين حادثه قطعي ترين و جديي ترين حوادث زندگي است. اين همه غفلت از مرگ ناشي از آن است كه گمان مي كنند زندگي با مردن به پايان مي رسد. در حالي كه مرگ جزو زندگي است و آدمي در زندگي مي ميرد. و مرگ انديشي يكي از ئيژگيهاي اصلي آدمي و وجه تمايز او از حيوان است. هيچ حيواني نمي داند كه مي ميرد تنها انسان است كه به اين مساله مي انديشد. عكس العمل جهان معاصر تحقير يا حذف مرگ است: تا مي توانيم مرگ را از خاطر ببريم تنها به زندگي اين دنيا فكر كنيم گورستانها را از شهرها دور كنيم مرده ها را فراموش كنيم. براي فرزندان مان از مرگ نگوييم و ننويسيم سر خود را به انواع وسايل تخدير كننده گرم كنيم تا در باره زندگي و پايانش نيانديشيم. …… انسان غافل از مرگ به حيوانيت نزديكتر است تا انسانيت. كسي كه مرگ به چشم او هلاكت است از هر گونه فداكاري و جهاد پرهيز مي كند. نترسيدن از مرگ از سر شجاعت غير از مهم نشمردن مرگ است. رفتني دانستن خود غير از ترس از رفتن است….. عارفان به ما گفته اند كه در اين زندگي مي توان تمرين مرگ كرد و مردن عبارت است از ترك تعلقات. اين مردن اختياري است كه البته معني مردن اجباري و طبيعي را هم روشن مي كند و هم پذيرشش را آسان مي سازد. توبه كردن هم نوعي مرگ آزمايي است. انساني كه همواره از خطاهاي خود توبه مي كند مرتبا مي ميرد (از پليدي) و زنده مي شود (به پاكي) و با اين مرگ و حيات دائما از نردبان حيات بالاتر مي رود. همچنين يكي از درسهاي مهم مكتب عرفان اين است كه عاشقي هم تمرين مردن است. كسي كه خود را در قمار محبت مي بازد يكي از مراتب مهم مردن را تمرين و تجربه مي كند. عاشقي يعني فنا و فنا يعني مرتبه اي بسي برتر از مرگ.
دیدگاهتان را بنویسید