يه استاد به تمام معنا استاد
يه روز يادم هست توي جلسه گروه پژوهشي خودمون استاد بسيار عزيزم آقاي اورعي گفت اگر در يك كار پژوهشي فاصله بين ارائه گزارش هاي مرحله اي به ناظر طولاني شود ممكن است او در همين فاصله نظراتش عوض شود و شما را مجبور به انجام كارهايي بکند که توان يا فرصتش را نداشته باشيد. حالا بگذريم از اينكه خيلي از اين ناظرها سالهاي سال هم كه بگذرد دانش شان عوض نمي شود ولي همين كه خودت اهل مطالعه باشي كافي است براي اينكه از كارهايي كه تا حالا انجام داده اي خوش ات نيايد و به اش ايرادهاي علمي جديد بگيري.
ايني كه گفتم حكايت مثنوي هفتاد مني كتاب من است. ديگه عنقريب بود كه زير چاپ برود تا اينكه استاد عزيزم آقاي دكتر ارقامي (استاد دانشكده آمار و رياضي دانشگاه فردوسي) رو ديدم. انصافا آدم به اين متواضعي در عمرم نديده ام. به من مي گه بيارين بخونم مي خوام چيزي ازش ياد بگيرم. من وقتي آقاي دكتر رو مي بينم تمام انرژي پتانسيلم جنبشي مي شود. دو هفته پيش كتاب رو دادم به آقاي دكتر. يكشنبه رفت گرفتم. واااااااااااااااي باور نكردني بوووود. با اينكه خيلي تعريف و تمجيد كرده بود ولي اشكالهاي بسيار بجا و سنجيده اي گرفته بود. حقيقتا از خوشحالي در پوستم نمي گنجيدم. بطرز وحشتناكي دقيق خونده بود. ايشان آدم بسيار پرمشغله اي هستند ولي اوج بزرگواري شان را در اينجا ببينيد كه در صفحه اول نوشته بود من عمدا بد خط نوشته ام تا شما مجبور باشيد بياييد اينجا تا حضوري كتاب را نقد و بررسي كنيم. من جدا دوست دارم مثل آقاي دكتر بزرگوار بشم. من مطمئنم بزاق شما نمي تواند طعم اين ميوه را ترشح كند. مثل حرف سي و سوم الفبايه. حتما بايد يكي بياد در گوشتون زمزمه كنه تا بر زبونتون جاري بشه.
از وقتي كتاب آقاي دكتر رفيع پور رو در زمينه منوانع رشد علمي ايران خونده ام و ديدم نوشته يكي از اشكالهاي دانشجوهاي مسن اينه كه فكرشون كار نمي كنه (باور كنين فكر مي كنم يكي از دلايل رد شدن من توي مصاحبه اونجا همين بود) من بارها و بارها شده كه فكر كرده ام اگه من يه روز پنجاه سالم بشه آيا باز هم به همين خوبي مخم كار مي كنه يا نه بر اثر فرسايش زمان تمام سلولهاي خاكستري ام سفيد مي شه. ولي هروقت آقاي دكتر ارقامي رو مي بينم به اين نتيجه مي رسم اگه اين حرف آقاي دكتر رفيع پور وحي منزل هم باشه حتما به اش استثناهايي وارده. من حتما يكي از آن استثنا ها خواهم بود.
دیدگاهتان را بنویسید